عماصلغتنامه دهخداعماص . [ ع َ ] (ع ص ) روز نیک تاریک . (منتهی الارب ). روز سخت و شب نیک تاریک . (ناظم الاطباء). یوم عماص بمعنای یوم عماس است . (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). رجوع به عَماس شود. ج ، عُمص ، عُمُص . (ناظم الاطباء).
موشیmouseواژههای مصوب فرهنگستاندستگاه الکترونیکی کوچکی که به رایانه متصل شود و با حرکت دادن آن بتوان مکاننما را بر روی صفحۀ نمایش جابهجا کرد و با دکمههای آن به سامانه فرمانهایی داد
حماسلغتنامه دهخداحماس . [ ] (اِخ ) ابن القبیت . پنجمین از بنی حمدان و در صنعاپس از 510 هَ . ق . رجوع به تاریخ سلاطین اسلام شود.
حماشلغتنامه دهخداحماش . [ ح ِ ] (ع ص ) به معنی مرد باریک ساق و ساق باریک . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به حمش شود.
همازلغتنامه دهخداهماز. [ هََ م ْ ما ] (ع ص ) عیب کننده . || سخن چین . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). لماز. غماز. (یادداشت مؤلف ).
هماسلغتنامه دهخداهماس . [ هََ م ْ ما ] (ع اِ) شیر بیشه ٔ سخت شکننده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).