عمودی بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد عمودی بودن، ایستاده بودن، برپابودن، ایستادن برخاستن، ازجا برخاستن، سَر پا شدن، بلند شدن، برخیزیدن، بالا آمدن، خاستن
عمودیلغتنامه دهخداعمودی . [ ع َ ] (ص نسبی ) منسوب به عمود. مقابل افقی . (از فرهنگ فارسی معین ).- ستون عمودی ؛ ستونی که از بالا به پایین محسوب شود. در مقابل ستون افقی . (فرهنگ فارسی معین ).
عمودیلغتنامه دهخداعمودی . [ ع َ ] (ص نسبی ) منسوب به عمود. مقابل افقی . (از فرهنگ فارسی معین ).- ستون عمودی ؛ ستونی که از بالا به پایین محسوب شود. در مقابل ستون افقی . (فرهنگ فارسی معین ).
معمودیلغتنامه دهخدامعمودی . [ م َ ] (ع اِ) آبی است که ترسایان فرزند خویش بدان بشویند و نیز کسی را که به دین ترسایی درآید بدان غسل دهند با شرطهایی چند پس ترسا شود. (از التفهیم ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ماده ٔ قبل و دو ماده ٔ بعد شود.
عمودیلغتنامه دهخداعمودی . [ ع َ ] (ص نسبی ) منسوب به عمود. مقابل افقی . (از فرهنگ فارسی معین ).- ستون عمودی ؛ ستونی که از بالا به پایین محسوب شود. در مقابل ستون افقی . (فرهنگ فارسی معین ).
خشککن افشانهای عمودیvertical spray dryerواژههای مصوب فرهنگستاننوعی خشککن افشانهای که در آن افشانش مواد غذایی تغلیظشده از بالا به پایین است
دُم عمودیvertical stabiliser/ vertical stabilizer, vertical tailواژههای مصوب فرهنگستانماهیواری قائم یا مایل در انتهای هواگَرد یا نوک بالها برای تأمین پایداری سمتی متـ . باله 1 fin, tail fin بالۀ عمودی vertical fin
دوّار عمودیcapstanواژههای مصوب فرهنگستانابزاری در عرشۀ کشتی، مجهز به یک محور عمودی، که برای کشیدن طنابها یا زنجیر لنگر از آن استفاده میشود