عناشلغتنامه دهخداعناش . [ ع ِ ] (ع مص ) دست بگردن یکدیگر شدن در جنگ . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). معانشة. رجوع به معانشة شود. آویزان شدن . آویختن . || (ص ) با دشمن پیکار و کارزار کننده . (منتهی الارب ) (آنندراج ).کسی که با خصم خود بجنگد، و از آن قبیل است «أسد عناش »، و آن توصیف با مصدر
عنازلغتنامه دهخداعناز. [ ع َن ْ نا ] (اِخ ) امیر قرمیسین (کرمانشاه ) و طارم در زمان شمس الدوله . و نام او در شرح حال شیخ الرئیس ابوعلی سینا آمده است . رجوع به تاریخ الحکماء قفطی ص 419 و تتمه ٔ صوان الحکمة ص 48 شود.
عناشطلغتنامه دهخداعناشط. [ ع َ ش ِ ] (ع اِ) ج ِ عنشط وعنشطة. (ناظم الاطباء). رجوع به عنشط و عنشطة شود.
عناشطةلغتنامه دهخداعناشطة. [ ع َ ش ِ طَ ] (ع اِ) ج ِ عَنشَط و عَنَشَّط و عَنشَطة. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). رجوع به عنشط و عنشطة شود.
عنان تافتنلغتنامه دهخداعنان تافتن . [ ع ِ ت َ ] (مص مرکب ) برگشتن و رجعت کردن . (فرهنگ فارسی معین ). بازگشتن . پشت بدادن : شاه از آن گور برنتافت ستورچون توان تافتن عنان از گور. نظامی .در می طلبیدو در نمی یافت وز درطلبی عنان نمی تافت
پیکارلغتنامه دهخداپیکار. [ پ َ / پ ِ ] (اِ مرکب ) (از اوستائی «پئیتی کار» و پهلوی پتکار) پیگار. جنگ . (لغت نامه ٔ اسدی ). رزم . نبرد. حرب . محاربه . خصومت . جدل . (مجمل اللغه ). جدال . (برهان ) (مجمل اللغه ). مجادله . مأج . کشمکش . مرن . مریة. (منتهی الارب ).
عنانلغتنامه دهخداعنان . [ ع ِ ] (ع اِ) دوال لگام که بدان اسب و ستور را بازدارند. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). دوال لگام که سوار به دست گیرد، و اطلاق آن بجای مهار، نیز صحیح باشد. (از آنندراج ). تسمه ٔ لجام که بوسیله ٔ آن چهارپا را نگه دارند. (از اقرب الموارد). دوال لگام ستور که سوار به دس
ناصرخسرولغتنامه دهخداناصرخسرو. [ ص ِ رِ / رْ خ ُ رَ / رُو ] (اِخ ) (حکیم ...) ناصربن خسروبن حارث قبادیانی بلخی مروزی ، ملقب و متخلص به «حجت » و مکنی به ابومعین . از شاعران قوی طبع و قصیده سرایان گران قدر زبان فارسی است . وی در ما
عناشطلغتنامه دهخداعناشط. [ ع َ ش ِ ] (ع اِ) ج ِ عنشط وعنشطة. (ناظم الاطباء). رجوع به عنشط و عنشطة شود.
عناشطةلغتنامه دهخداعناشطة. [ ع َ ش ِ طَ ] (ع اِ) ج ِ عَنشَط و عَنَشَّط و عَنشَطة. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). رجوع به عنشط و عنشطة شود.