عنبانلغتنامه دهخداعنبان . [ ع َ ن َ ] (ع ص ) تکه ٔ کوهی شادمان سبک و گران جسم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آهوی چابک و سبک جسم و سنگین . از اضداد است . (از اقرب الموارد). و یا آهوی کلانسال و مسن . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). فعلی برای این
هنبانلغتنامه دهخداهنبان . [ هَم ْ ] (اِ) انبان . پوستی باشد که درست از گوسفند برآورده باشند و دباغت کنند و چیزها در آن نهند. || زنبیل درویشان را نیز گفته اند که سفره ٔ گرد چرمین باشد. (برهان ).
انبانلغتنامه دهخداانبان . [ اَم ْ] (اِ) ظرف چرمی که در آن زاد نگه دارند. توشه دان . (آنندراج ). جراب . (دهار) (منتهی الارب ). علق . جشیر. خرص . قشع. (منتهی الارب ). خریطه که در او هرچه باشد بدارند. (مؤید الفضلاء). زنبیل فقیران که از چرم میباشد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). کیسه ای از پوست گوسفن