حنوانلغتنامه دهخداحنوان . [ ح ِ ] (ع اِ) تثنیه ٔ حنو، دو چوب خم دار که بر آنها شبکه باشد و بدان گندم بسوی خرمنگاه کشند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
انگوژانلغتنامه دهخداانگوژان .[ اَ ] (اِخ ) دهی از بخش حومه ٔ شهرستان سنندج است که 240 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات ، روغن و پشم است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
انوانلغتنامه دهخداانوان . [ اَن ْ ] (ع اِ) ج ِ نون . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ج ِ نون به معنی ماهی . (از آنندراج ). رجوع به نون شود.
انوانلغتنامه دهخداانوان . [ اِ ] (ع اِ) تثنیه ٔ اِنو به معنی وقت و زمان و هنگام و ساعت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به انو شود.
فخريدیکشنری عربی به فارسیافتخاري , مجاني , درجه افتخاري , لقبي , ناشي از لقب رسمي , عنواني , لقب دار , صاحب لقب , متصدي , داراي عنواني
بابافرهنگ فارسی معین( اِ.) 1 - پدر. 2 - پدربزرگ . 3 - عنوانی برای عارفان و حکیمان : باباافضل ، باباطاهر. 4 - شخص ، کس (عنوانی غیرمحترمانه ).