عهنلغتنامه دهخداعهن . [ ع َ ] (ع مص ) جای گرفتن و اقامت کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بیرون آمدن و سفر کردن ، از اضداد است . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). خارج شدن . (از اقرب الموارد). || کوشیدن در کار. || عهد و پیمان نمودن . (از منته
عهنلغتنامه دهخداعهن . [ ع ِ ] (ع اِ) پشم گوسپند و پشم و یا پشم رنگین . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). پشم رنگین . (دهار) (غیاث اللغات ). ج ، عُهون . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد): و تکون الجبال کالعهن (قرآن 9/70<
خوردگی آهن سهظرفیتیferric ion corrosionواژههای مصوب فرهنگستانخوردگی فلزات آهنی براثر تماس با آباسیدهای معدنی و یونهای فریک موجود در آنها که در طی آن سرعت خوردگی تحت تأثیر اکسیژن هوا افزایش مییابد
آهنگسنج یخزنیicing-rate meterواژههای مصوب فرهنگستانسنجافزاری برای اندازهگیری آهنگ برافزایش یخ بر روی جسم سرد
واگن بخارsteam wagon, heating wagonواژههای مصوب فرهنگستانواگنی برای تأمین بخار مورد نیاز سامانههای گرمایشی قطار
پایان غیرعادیabend, abnormal endواژههای مصوب فرهنگستانمتوقف شدن برنامهریزینشدۀ اجرای برنامه براثر مواجهۀ رایانه با دستور یا فرایندی ناشناس
نقطۀ پایانیend point 2واژههای مصوب فرهنگستانمرحلهای در تیتر کردن (titration) که در آن اثری، مانند تغییر رنگ، نشانۀ رسیدن به نقطۀ موردنظر است
عهنةلغتنامه دهخداعهنة. [ ع ِ ن َ ] (ع اِ) پاره ای از پشم . (منتهی الارب ). قطعه ای از عهن . (از اقرب الموارد). واحد عهن ، یعنی پاره ای از پشم . (ناظم الاطباء). || درختی است که گلش سرخ باشد. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || کینه و خشم ، و آن لغتی است در «احنة». (ازمنتهی ا
عهنةلغتنامه دهخداعهنة. [ ع ُ ن َ ] (ع اِمص ) دوتا شدن شاخ درخت یا شکسته شدن آن بی آنکه جدا گردد. (منتهی الارب ) (ازناظم الاطباء). خم شدگی شاخه ٔ درخت ، و گویند شکستگی آن ، و گویند بدون آنکه جدا شود. (از اقرب الموارد).
پیمان نمودنلغتنامه دهخداپیمان نمودن . [ پ َ / پ ِ مان ْ، ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) عهد بستن دو تن با هم . معاهده کردن . معاهدة. تسجیل . عهد. استعهاد. عهن . معاقدة. تعاقد؛ همدیگر عهد و پیمان نم
منفوشلغتنامه دهخدامنفوش . [ م َ ] (ع ص ) پشم زده . (مهذب الاسماء). پنبه و پشم زده ، ای به کمان ندافی ازهم پاشیده شده . (غیاث ) (آنندراج ). ندیف . مندوف . حلیج . محلوج . فلخیده . فلخمیده . غاژده . واخیده . شیده . زده (پنبه و پشم ). (یادداشت مرحوم دهخدا).- عهن منفوش
جای گرفتنلغتنامه دهخداجای گرفتن . [ گ ِ رِت َ ] (مص مرکب ) منزل کردن . جای گزین شدن . در جایی قرار گرفتن . ایستادن . بَحبَحَة. تَبَحبُح . لُذوب . لَب ّ. مُلاذَبَه . اِلباد. تَمَحَح ُ. اِفثاء. هُکوع . تَمَکُن . عَهن . عَمن . تَبَوﱡ. اِلثاث . لَثلَثه . تَوَطُن . (از منتهی الارب ) (دهار) (ترجمان القر
صوفلغتنامه دهخداصوف . (ع اِ) پشم گوسفند. (منتهی الارب ) (ترجمان علامه ٔ علائی ) (مهذب الاسماء). پشم ، عِهْن . ج ، اَصواف . پشم بعضی حیوانات . (غیاث اللغات ). در اختیارات بدیعی آرد: به پارسی پشم خوانند و طبیعت آن گرم و خشک بود و نیکوترین آن نرم بود و پشم سوخته خشک بود در سیم و مجفف . صفت سوخت
عهنةلغتنامه دهخداعهنة. [ ع ِ ن َ ] (ع اِ) پاره ای از پشم . (منتهی الارب ). قطعه ای از عهن . (از اقرب الموارد). واحد عهن ، یعنی پاره ای از پشم . (ناظم الاطباء). || درختی است که گلش سرخ باشد. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || کینه و خشم ، و آن لغتی است در «احنة». (ازمنتهی ا
عهنةلغتنامه دهخداعهنة. [ ع ُ ن َ ] (ع اِمص ) دوتا شدن شاخ درخت یا شکسته شدن آن بی آنکه جدا گردد. (منتهی الارب ) (ازناظم الاطباء). خم شدگی شاخه ٔ درخت ، و گویند شکستگی آن ، و گویند بدون آنکه جدا شود. (از اقرب الموارد).