عواصیلغتنامه دهخداعواصی . [ ع َ ] (ع ص ، اِ) عَواص . ج ِ عاصی . (از اقرب الموارد). رجوع به عاصی شود. || ج ِ عاصیة. (ناظم الاطباء). رجوع به عاصیة شود.
حواشیلغتنامه دهخداحواشی . [ ح َ ] (ع اِ)ج ِ حاشیة. کرانه و اهل و جز آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). حاشیت : اطراف و حواشی آن بنصرت دین حق ... مؤکد گشت . (کلیله و دمنه ). و خللی به اوساط و اذناب و اطراف و حواشی آن راه نتوانست یافت . (کلیله و دمنه ). حواشی
عواشیلغتنامه دهخداعواشی . [ ع َ ] (ع ص ، اِ) شتران و بزان شب چراکننده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ابل و غنم که در شب چرا میکنند. (از اقرب الموارد).
عواصلغتنامه دهخداعواص . [ ع َ صِن ْ ] (ع ص ، اِ) عَواصی . ج ِ عاصی . (از اقرب الموارد). رجوع به عاص و عواصی شود.
عاصیلغتنامه دهخداعاصی . (ع ص ) گناهکار و نافرمان . ج ، عُصاة. (آنندراج ) (غیاث اللغات ) : بدانسته بودم همه پیش ازین که عاصی بخواهد شد او همچنین . فردوسی .چون کند سی ساله عاصی را عذاب جاودان این چنین حکم و قضای ایزد دادار نیست .