عود زدنلغتنامه دهخداعود زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) نواختن عود که آلتی است از آلات طرب . به صدا درآوردن عود. رجوع به عود شود.
حوثلغتنامه دهخداحوث . [ ح َ ] (ع اِ) رگ جگر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || ترکهم حوث بوث و حوثاً بوثاً؛ متفرق و پراکنده و پریشان کرد ایشان را. (منتهی الارب ).
حوثلغتنامه دهخداحوث . [ ح َ ث ُ ] (ع اِ) به معنی حیث باشد. لغت طائی است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به حیث شود.
حوتلغتنامه دهخداحوت . (ع اِ) ماهی . (منتهی الارب ). سمک . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ماهی بزرگ . ج ، احوات ، حَوَتَه ، حیتان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) : بهتر از حوت به آب اندر وز رنگ بکوه تیزتر ز آب بشیب اندر و ز آتش بفراز. <p clas
حوتلغتنامه دهخداحوت . [ ح َ ] (ع مص ) حَوَتان . گرد چیزی برگشتن مرغ و وحشی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
luteدیکشنری انگلیسی به فارسیلوستر، عود، بربط، حلقه لاستیکی مخصوص دهانه بطری، درزگیری کردن، عود زدن، با بتونه پر کردن
lutesدیکشنری انگلیسی به فارسیلوت ها، عود، بربط، حلقه لاستیکی مخصوص دهانه بطری، درزگیری کردن، عود زدن، با بتونه پر کردن
عوددیکشنری عربی به فارسیگل () گل يا سيمان مخصوص درزگيري وبتونه , حلقه لا ستيکي مخصوص دهانه بطري , مهروموم کردن , درزگيري کردن , عود زدن , عود
صفی الدینلغتنامه دهخداصفی الدین . [ ص یُدْ دی ] (اِخ ) عبدالمؤمن . مؤلف فوات الوفیات از عز اربلی طبیب آرد: صفی الدین را فضایل فراوان بود و علوم بسیار داشت از آن جمله عربیت و نظم شعر و انشاء و تاریخ و خلاف و موسیقی است و در زمان وی کسی منسوب را مانند او نمی نوشت و در این فن از همگان برتر شد، و نز
عوددیکشنری عربی به فارسیگل () گل يا سيمان مخصوص درزگيري وبتونه , حلقه لا ستيکي مخصوص دهانه بطري , مهروموم کردن , درزگيري کردن , عود زدن , عود
عودفرهنگ فارسی عمید۱. (پزشکی) بروز دوبارۀ علائم بیماری، بازگشتن علائم بیماری.۲. [قدیمی] بازگشتن؛ بازگردیدن؛ برگشتن.
عودفرهنگ فارسی عمید۱. چوبی خوشبو و قهوهایرنگ که هنگام سوختن بوی خوش میپراکند.۲. (زیستشناسی) =⟨ عود هندی۳. (موسیقی) = بربط⟨ عود هندی: (زیستشناسی) درختی با چوب قهوهایرنگ که هنگام سوختن بوی خوش میپراکند و معمولاً در هند و هندوچین میروید؛ سندهان؛ انجوج.⟨ عود قماری: نوعی عود
عودلغتنامه دهخداعود. [ ع َ ] (ع اِمص ) بازگشتن . (غیاث اللغات ). مراجعت . برگشت . (ناظم الاطباء). بازگشت : ناصرالدین پیش از عود رسول به سرای خلد تحویل کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 216). به وقت عود سلطان حال او اعلام دادند. (ترجمه ٔ تار
حمیدالدین مسعودلغتنامه دهخداحمیدالدین مسعود. [ ح َ دُدْ دی ن ِ م َ ] (اِخ ) ابن سعد شالی کوب . از احرار خطه ٔ لوهور بود و در طبع زکی ، و شعروی قرین عنصری و رودکی . و در لوهوراز بزرگی شنیدم که این قطعه در صفت قلم گفته است :حبذا ملک همایون تو کآب چشمش بی گمان دارد خاصیت آب حیوان هست اسرار نهان
رعودلغتنامه دهخدارعود. [ رُ ] (ع اِ) ج ِ رعد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (دهار). رجوع به رعد شود.
رعودلغتنامه دهخدارعود. [ رُ ] (ع مص ) رَعد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به رعد در معنی مصدری شود.