عیدانلغتنامه دهخداعیدان . (ع اِ) ج ِ عود. رجوع به عود شود : سلیخه ٔ منقا و عیدان السلیخه از هر یک نیم درمسنگ . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
عیدانلغتنامه دهخداعیدان . [ ع َ ] (اِخ ) جایگاهی است که در شعر بشربن ابی خازم از آن یاد شده است . رجوع به معجم البلدان شود.
عیدانةلغتنامه دهخداعیدانة. [ ع َ ن َ ] (ع اِ) یکی عیدان . خرمابن بلند. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به عیدان شود.
عيدان الطعامدیکشنری عربی به فارسیميله هاي عاج يا چوبي که چيني ها براي خوردن برنج از ان استفاده ميکنند
سعيددیکشنری عربی به فارسیخوش , سعادتمند , خوشحال , شاد , خوشوقت , خوشدل , خرسند , راضي , سعيد , مبارک , فرخنده