هاشملغتنامه دهخداهاشم . [ ش ِ ] (ع ص ) آنکه نان در اشکنه خرد میکند. (ناظم الاطباء). هشم الترید لقومه ؛ فهو هاشم . (اقرب الموارد). || کوه نرم . (یادداشت مؤلف ). || دوشنده ٔ شیر. (یادداشت مؤلف ). ج ، هُشُم .
ابوبکرلغتنامه دهخداابوبکر. [ اَ بو ب َ ] (اِخ ) کنیت ابن عاصم محمدبن محمدبن عاصم . رجوع به ابن عاصم قاضی الجماعه ابوبکر... شود.
ابوعبدالرحمنلغتنامه دهخداابوعبدالرحمن . [ اَ ع َ دِرْ رَ ما ](اِخ ) عاصم بن سلیمان الاحول . رجوع به عاصم ... شود.
رازحلغتنامه دهخدارازح . [ رِ ] (اِخ ) نام پدر عاصم محدثی است .(از منتهی الارب ) (تاج العروس ). رجوع به عاصم شود.