عکاللغتنامه دهخداعکال . [ ع ِ ] (ع اِ) رسن که بدان دست شتر را با بازو بندند. (منتهی الارب ). «عقال » است در وزن و در معنی . (از اقرب الموارد). || (اِخ ) از اعلام است . (از منتهی الارب ).
حیقاللغتنامه دهخداحیقال . (ع مص ) حوقلة. حوقال . بازماندن پیر از جماع بسبب پیری . (منتهی الارب ) (آنندراج ) : یا قوم قد حوقلت او دنوت و بعد حیقال الرجال موت .رجوع به حوقلة و حوقال شود.
عقالدیکشنری عربی به فارسیلنگيدن , شليدن , لنگ لنگان راه رفتن , دست وپاي کسي را بستن , مانع حرکت شدن , زنجير , پابند
عکالدلغتنامه دهخداعکالد. [ ع ُ ل ِ ] (ع ص ) شیر دفزک خفته . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و برخی لام آن را زاید دانند.(از اقرب الموارد). عُکَلِد. و رجوع به عکلد شود.
عکللغتنامه دهخداعکل . [ ع َ ] (ع مص ) به اندازه گرفتن . (از منتهی الارب ). || مشتبه ودشوار گردیدن بر کسی کار. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || به رای خود دریافتن . (از منتهی الارب ). به رای خویش گفتن . (تاج المصادر بیهقی ) (ازاقرب الموارد). || به گمان گفتن . (از منتهی الارب ). حدس زدن
عکالدلغتنامه دهخداعکالد. [ ع ُ ل ِ ] (ع ص ) شیر دفزک خفته . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و برخی لام آن را زاید دانند.(از اقرب الموارد). عُکَلِد. و رجوع به عکلد شود.
اعکاللغتنامه دهخدااعکال . [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عِکل و عُکل ، بمعنی ناکس و فرومایه . (آنندراج ). ج ِ عِکل و عُکل ، بمعنی ناکس . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). ج ِ عِکل و عُکل ، بمعنی فرومایه و جوهری آنرا خاص مردان دانسته است . (از اقرب الموارد). و رجوع به عکل شود.
اعکاللغتنامه دهخدااعکال . [ اِ ] (ع مص ) مشتبه و دشوار گشتن کار و سخن بر کسی ، یقال : اعکل علی َّ الخبر؛ ای اشکل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مشتبه و دشوار گشتن کار و سخن بر کسی . (آنندراج ). ملتبس و مشتبه شدن امری . (از اقرب الموارد). || بستن زانوی شتر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الا