عکاکیزلغتنامه دهخداعکاکیز. [ ع َ ] (ع اِ) ج ِ عُکّازة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عکازة شود.
چاقوکشفرهنگ فارسی عمید۱. کسی که چاقو بکشد و به دیگری زخم بزند؛ آنکه با چاقو به مردم حمله کند.۲. آنکه با چاقوکشی و تهدید مردم از آنها باج بگیرد.
چاقوکشفرهنگ فارسی معین(کِ) (ص فا.) 1 - کسی که دیگران را با چاقو تهدید می کند. 2 - کسی که خرج خود را از راه زد و خورد و تهدید دیگران به وسیلة چاقو تأمین می کند.
عکازةلغتنامه دهخداعکازة. [ ع ُک ْ کا زَ ] (ع اِ) عصای با سنان . (منتهی الارب ). عصا با آهن . (دهار). به معنی عکاز است و اخص از آن باشد. (از اقرب الموارد). واحدعکاز. (از ناظم الاطباء). ج ، عَکاکیز (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) و عکازات . (اقرب الموارد) : چو راه پرسمو