عیاریلغتنامه دهخداعیاری . [ ع َی ْ یا ] (حامص ) حالت و چگونگی عیار. حیله بازی و مکاری . (فرهنگ فارسی معین ). فریبندگی و حیله بازی و مکاری و داغولی . (ناظم الاطباء). || جوانمردی .مروت . مردی . مردانگی . و آن یکی از طرق تربیت قدیم بوده و از اواخر قرن دوم هجری وجود داشته است . رجوع به عیار شود <s
عیاریفرهنگ مترادف و متضاد۱. راهزنی، سرقت، طراری ۲. تردستی، حیله، رندی، زرنگی، فند ۳. جوانمردی، عیارپیشگی، فتوت
فرضیة اِیریAiry hypothesisواژههای مصوب فرهنگستانفرضیهای مبتنی بر ترازمندی گرانشی (همایستایی) میان پوسته و گوشته
پوستپارdermatome 2, dermatomic areaواژههای مصوب فرهنگستانبخشی از پوست که آوَرانهای (afferents) یک عصب نخاعی آن را عصبدهی میکنند
آرایۀ شلومبرگرSchlumberger array, Schlumberger electrode arrayواژههای مصوب فرهنگستانآرایهای که در آن زوجالکترودهای داخلی برای اندازهگیری ولتاژ، در مقایسه با زوجالکترودهای خارجی جریان، خیلی به هم نزدیکاند
آرایۀ وِنِرWenner array, Wenner electrode arrayواژههای مصوب فرهنگستانآرایهای با الکترودهای همفاصله و متقارن که میتواند در امتداد خط اندازهگیری گسترش یابد
تمام عیاریلغتنامه دهخداتمام عیاری . [ ت َ ع َ / ع ِ ] (حامص مرکب ) بارنداشتن مسکوک . کامل عیاری . خل-وص مسکوک غش آن کم و در حکم هیچ باشد. رجوع به تذکرة الملوک چ دبیرسیاقی ص 66 شود.
تمام عیاریلغتنامه دهخداتمام عیاری . [ ت َ ع َ / ع ِ ] (حامص مرکب ) بارنداشتن مسکوک . کامل عیاری . خل-وص مسکوک غش آن کم و در حکم هیچ باشد. رجوع به تذکرة الملوک چ دبیرسیاقی ص 66 شود.