غدراتلغتنامه دهخداغدرات . [ غ ِ ] (ع اِ) ج ِ غدرة. (از اقرب الموارد). رجوع به غُدرات شود. صاحب تاج العروس گوید غدرات جمع غدرة، و غدرة نیزواحد غِدَر به معنی بقایای صدقه است : یقال علی فلان غدر من الصدقة؛ ای بقایا منها. رجوع به غُدرات شود.
غدراتلغتنامه دهخداغدرات . [ غ ُ ] (ع اِ) ج ِ غُدرة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). جمع دیگر غدرة، غِدرات آمده . (اقرب الموارد). رجوع به غِدرات شود.
غضارتفرهنگ فارسی عمید۱. نیکوحال شدن؛ زندگانی خوش داشتن.۲. توانگر شدن؛ بسیارمال شدن.۳. نعمت و خوشی زندگانی.۴. تازگی؛ طراوت.
غادرةلغتنامه دهخداغادرة. [ دِ رَ ] (ع ص ) تأنیث غادر. غدار. غَدور. غَدّارة. ج ، غادرات . غوادر. (اقرب الموارد).