خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غادی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
غادی
/qādi/
معنی
۱. کسی که در بامداد میرود.
۲. (اسم) اسد؛ شیر.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
غادی
لغتنامه دهخدا
غادی . (ع ص ، اِ) نعت فاعلی از غدو. شیر بیشه . (منتهی الارب ). || در بامداد رونده . || رفت و آمد کننده . (اقرب الموارد).
-
غادی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] qādi ۱. کسی که در بامداد میرود.۲. (اسم) اسد؛ شیر.
-
واژههای همآوا
-
قعدی
لغتنامه دهخدا
قعدی . [ ق َ دی ی ] (ع ص ) مرد بسیارنشست و بسیارخواب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
قعدی
لغتنامه دهخدا
قعدی . [ ق َ ع َ ] (ص نسبی ) نسبت است به قعد. (منتهی الارب ). || آنکه رای او رای خوارج باشد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
-
قعدی
لغتنامه دهخدا
قعدی . [ ق ُ دی ی ] (ع ص ) مرد بسیارنشست و بسیارخواب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به قَعدی ّ شود. || وامانده و عاجز. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
غادیه
فرهنگ فارسی معین
(یِ یا یَ) [ ع .غادیة ] 1 - (اِ.) ابر بامدادی . ج . غادیات و غوادی . 2 - بامداد. 3 - (اِفا.) مؤنث غادی ، در بامداد رونده .
-
اضارع
لغتنامه دهخدا
اضارع . [ اَ رِ ] (اِخ ) برکه ای است از کنده های اعراب در سمت غربی راه حاجیان که متنبّی آنرا در این بیت آورده است :و مسی الجمیعی دئدأهاو غادی الاضارع ثم الدنا.(از معجم البلدان ).
-
ابوالقاسم
لغتنامه دهخدا
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) محمد المعتمد علی اﷲبن ابی عمرو عبّاد المعتضد باﷲبن الظافر المؤید باﷲ ابی القاسم محمد قاضی اشبیلیه ابن ابی الولید اسماعیل بن قریش بن عبادبن عمروبن اسلم بن عمروبن عطاف بن نعیم اللخمی . از وُلد نعمان بن منذر لخمی . آ...
-
شیر
لغتنامه دهخدا
شیر. (اِ) حیوانی چارپا و سَبُع و درنده از نوع گربه که به تازی اسد گویند. (ناظم الاطباء). حیوانی است معروف که به عربی اسد گویند. (از آنندراج ) (از انجمن آرا). ژیان ، شرزه ، چیره خران ، برق چنگال از صفات اوست . (آنندراج ). پستانداری عظیم الجثه و قوی از...