لغتنامه دهخدا
غبی . [ غ َ بی ی ] (ع ص ) گول . کم فهم . (منتهی الارب ). کندذهن . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). جاهل . نادان . (اقرب الموارد). نازیرک . کودن . (فرهنگ نظام ) (اقرب الموارد). غبی به معنی جاهل ، گویند از شجره ٔ غبیاء است . (اقرب الموارد). رجوع به غبیاء شود. چُلمن . په په . پخمه . ج