غربیللغتنامه دهخداغربیل . [ غ َ ] (اِ) غربال . (صراح اللغة)(آنندراج ) (مقدمةالادب ). در تداول عامه غربال را گویند. غلبیر. قلبیر (در ترکی آذری ). منخل : برین کهنه غربیل بر نان جوهمیدار در پیش تا جو درو. فردوسی .و شکر پاک کرده بکوبند
غربیللغتنامه دهخداغربیل . [ غ ِ ] (ع اِ) گنجشک . در حدیث ابن زبیر آمده : اتیتمونی فاتحی افواهکم کانکم الغربیل . (اللسان از ذیل اقرب الموارد).
غربیلهفرهنگ فارسی عمیدحرکاتی که در حالت رقص به قسمتهای تحتانی بدن داده میشود؛ قر کمر؛ رقص کمر.⟨ غربیله کردن: (مصدر لازم) حرکت دادن قسمتهای تحتانی بدن در حالت رقص؛ قر کمر دادن.
غربیللغتنامه دهخداغربیل . [ غ َ ] (اِ) غربال . (صراح اللغة)(آنندراج ) (مقدمةالادب ). در تداول عامه غربال را گویند. غلبیر. قلبیر (در ترکی آذری ). منخل : برین کهنه غربیل بر نان جوهمیدار در پیش تا جو درو. فردوسی .و شکر پاک کرده بکوبند
غربیللغتنامه دهخداغربیل . [ غ ِ ] (ع اِ) گنجشک . در حدیث ابن زبیر آمده : اتیتمونی فاتحی افواهکم کانکم الغربیل . (اللسان از ذیل اقرب الموارد).