غریزلغتنامه دهخداغریز. [ غ ُ رَ ] (اِخ ) آبی است اندک به ضربة، و گفته اند آبشخوری است در بلاد ابی بکربن کلاب . (از منتهی الارب ) (از معجم البلدان ).
غریزلغتنامه دهخداغریز. [ غ َ ] (اِ) به معنی حلم و بردباری باشد که ترک انتقام است از بدی . (برهان قاطع) (آنندراج ).
غرشفرهنگ فارسی عمید۱. فریاد سهمناک؛ صدای مهیب.۲. بانگ جانوران درنده.⟨ غرش کردن: (مصدر لازم) به غرش درآمدن؛ غریدن؛ بانگ مهیب برآوردن.⟨ به غرش درآمدن: = ⟨ غرش کردن
غرشلغتنامه دهخداغرش . [ غ ُ رِ / غ ُرْ رِ ] (اِمص ) اسم مصدر از غریدن . آواز بامهابت حیوانات . (فرهنگ رشیدی ). آواز کردن و هیبت . (غیاث اللغات ). آواز مهیب . غُرِّشت . (حواشی برهان قاطع چ معین ). آواز شیر و ببر و پلنگ و مانند آن . آواز رعد. غرنبه . (برهان قا
غرشفرهنگ فارسی عمید۱. فریاد سهمناک؛ صدای مهیب.۲. بانگ جانوران درنده.⟨ غرش کردن: (مصدر لازم) به غرش درآمدن؛ غریدن؛ بانگ مهیب برآوردن.⟨ به غرش درآمدن: = ⟨ غرش کردن
غرشلغتنامه دهخداغرش . [ غ ِ ] (اِ) نفرت و کراهت . (ناظم الاطباء) (فرهنگ شعوری ). شعوری در لسان العجم شعری بی وزن هم برای آن شاهد آورده است .
غرشلغتنامه دهخداغرش . [ غ َ ] (اِ) خراش . (برهان قاطع). غِرس . (برهان قاطع). || خراشیده . (فرهنگ شعوری ). و ظاهراً بر اساس نیست . || خشم و قهر و غضب . غَرس . غِرس . (برهان قاطع). غَرَس . (فرهنگ اسدی ). غُرِّش . (برهان قاطع) : گر نه بدبختمی مرا که فکندبه یکی جا
غرشلغتنامه دهخداغرش . [ غ َ ] (اِخ ) همان غرسستان است که در این زمان به زبان اهل خراسان اغلب آن را غور نامند. و آن را غرجستان نیز گفته اند و آن میان غزنة و کابل و هرات وبلخ واقع است . (از معجم البلدان ). غرجستان . غرج الشار. غرچه . غراچه . رجوع به غرجستان شود : و ولای
غرشفرهنگ فارسی عمید۱. فریاد سهمناک؛ صدای مهیب.۲. بانگ جانوران درنده.⟨ غرش کردن: (مصدر لازم) به غرش درآمدن؛ غریدن؛ بانگ مهیب برآوردن.⟨ به غرش درآمدن: = ⟨ غرش کردن
غرشلغتنامه دهخداغرش . [ غ ِ ] (اِ) نفرت و کراهت . (ناظم الاطباء) (فرهنگ شعوری ). شعوری در لسان العجم شعری بی وزن هم برای آن شاهد آورده است .
غرشلغتنامه دهخداغرش . [ غ َ ] (اِ) خراش . (برهان قاطع). غِرس . (برهان قاطع). || خراشیده . (فرهنگ شعوری ). و ظاهراً بر اساس نیست . || خشم و قهر و غضب . غَرس . غِرس . (برهان قاطع). غَرَس . (فرهنگ اسدی ). غُرِّش . (برهان قاطع) : گر نه بدبختمی مرا که فکندبه یکی جا