غشبلغتنامه دهخداغشب . [ غ َ ] (ع اِ) ستم . لغتی است در غشم . (منتهی الارب ). مبدل غشم است . (اقرب الموارد). ظلم .
غصبفرهنگ فارسی عمید۱. چیزی را بهستم از کسی گرفتن؛ مال کسی را بهزور و ستم و خلاف میل و رضای او تصرف کردن.۲. (صفت) آنچه به ستم و قهر گرفته شود؛ مغصوب.
غشیبلغتنامه دهخداغشیب . [ غ َ ] (اِخ ) جایی است که در جمهره ٔ ابن درید ذکر شده است . (از معجم البلدان ).
غصبلغتنامه دهخداغصب . [ غ َ ] (ع مص ) به ستم گرفتن . مغصوب ، نعت از آن است . (منتهی الارب ). به ستم گرفتن چیزی را از کسی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). به ستم بستدن . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ). به ستم ستدن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (مجمل اللغة). گرفتن چیزی به ستم ، مال باشد ی
غشبیلغتنامه دهخداغشبی . [ غ َ ] (اِخ ) از اعلام است ،کأنه منسوب الی غشب للموضع. (منتهی الارب ). گویا منسوب است به غشب که نام جایی است . (از تاج العروس ).
غشبیلغتنامه دهخداغشبی . [ غ َ ] (اِخ ) از اعلام است ،کأنه منسوب الی غشب للموضع. (منتهی الارب ). گویا منسوب است به غشب که نام جایی است . (از تاج العروس ).