غسکفرهنگ فارسی عمیدساس: ◻︎ مدتی شد که چنین شیر خود از بیم غسک / اندراین سمج ز خواب و خور و آرام جداست (مسعودسعد: ۸۵).
غسقلغتنامه دهخداغسق . [ غ َ ] (ع مص ) باران ریزه باریدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). غَسَقان . (منتهی الارب ). || غسق لبن ؛ ریزان گردیدن شیر از پستان . نیک تاریک شدن شب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سخت تاریک شدن شب . (اقرب الموارد). غَسَق . غَسَقان . (منتهی الارب ). || غسق جراحت ؛ دویدن زردا
دوغشکلغتنامه دهخدادوغشک . [ دُ غ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بالاولایت بخش حومه ٔ شهرستان تربت حیدریه . واقع در 6 هزارگزی شمال تربت حیدریه و چهار هزارگزی خاور شوسه ٔ عمومی مشهد به تربت . دارای 391 تن سکنه . آب آن از قنات و را
ساغشکلغتنامه دهخداساغشک . [ غ ِ] (اِخ ) دهی است از دهستان شاندیز بخ-ش ط-رقبه ٔ شهرستان مشهد واقع در 32هزارگزی شمال خاوری طرقبه ، و 4 هزارگزی راه شوسه ٔ قدیمی مشهد به قوچان . دامنه ، و هوای آن معتدل ، و آبش از قنات و محصولش غلا