خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غصه کاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
غصه کاه
/qossekāh/
معنی
کاهندۀ غصه؛ کمکنندۀ غم و اندوه: ◻︎ گرچه غمسوز و غصهکاه است او / زو برم آب زیر کاه است او (اوحدی: ۵۱۹).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
غصه کاه
لغتنامه دهخدا
غصه کاه . [ غ ُص ْ ص َ / ص ِ ] (نف مرکب ) کم کننده ٔ غم . آنچه اندوه را کم کند : گرچه غم سوز و غصه کاه است او زو مخور کآب زیر کاه است او.اوحدی .
-
غصه کاه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] [قدیمی] qossekāh کاهندۀ غصه؛ کمکنندۀ غم و اندوه: ◻︎ گرچه غمسوز و غصهکاه است او / زو برم آب زیر کاه است او (اوحدی: ۵۱۹).
-
واژههای مشابه
-
غُصَّةٍ
فرهنگ واژگان قرآن
تردد لقمه در حلق به طوري که خورنده نتواند به راحتي آن را فرو ببرد (عبارت "طَعَاماً ذَا غُصَّةٍ " يعني غذايي گلوگير)
-
غصة
لغتنامه دهخدا
غصة. [ غ ُص ْ ص َ ] (اِخ ) (ذوالَ ...) رجوع به ذوالغصة شود.
-
غصة
لغتنامه دهخدا
غصة. [ غ ُص ْ ص َ ] (ع اِ) اندوه گلوگیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). ج ، غُصَص . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). اگر چه لفظ غصه در (تداول ) مردم به معنی مطلق خشم و قهر استعمال شده است لیکن تحقیق این است که مجازاً به معنی خشمی است که آن ر...
-
هم غصه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] hamqosse ۱. دو یا چند تن که با هم در غم و اندوهی شریک باشند.۲. دو نفر که غم مشترکی دارند.
-
غصه افزودن
لغتنامه دهخدا
غصه افزودن . [ غ ُص ْ ص َ / ص ِ اَ دَ ] (مص مرکب ) غم و اندوه را افزودن : غصه مفزای سران را به ستیزخاصه کانفاس سران مغتنم است .خاقانی .
-
غصه خوردن
لغتنامه دهخدا
غصه خوردن . [ غ ُص ْ ص َ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) غم و اندوه خوردن . غم و اندوه را در دل پنهان کردن و اظهار وی نکردن . (ناظم الاطباء). رجوع به غصه شود : باز رفتند و غصه میخوردندخواجه را جستجوی میکردند. نظامی .نباشد سود من زین قصه کردن به جز اندوه...
-
غصه دادن
لغتنامه دهخدا
غصه دادن . [ غ ُص ْ ص َ / ص ِ دَ ] (مص مرکب ) غمگین کردن . رجوع به غصه شود.
-
غصه فروخوردن
لغتنامه دهخدا
غصه فروخوردن . [ غ ُص ْ ص َ / ص ِ ف ُ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) غم را فروخوردن ونشاندن . کظم . خشم فروخوردن . (آنندراج ) : فرومیخورم غصه ٔ سینه در.ظهوری (از آنندراج ).
-
غصه پرور
لغتنامه دهخدا
غصه پرور. [ غ ُص ْ ص َ /ص ِ پ َرْ وَ ] (نف مرکب ) غم پرور. پرغصه : سنگ در آبگینه خانه ٔ چرخ این دل غصه پرور اندازد.خاقانی .
-
غصه خور
لغتنامه دهخدا
غصه خور. [ غ ُص ْ ص َ / ص ِ خوَرْ / خُرْ ] (نف مرکب ) غم خورنده . اندوهگین : ناامیدان غصه خور مائیم عبرت کار یکدگر مائیم . خاقانی .از دم روزه دهن شسته به هفت آب و زمی هفت تسکین دل غصه خور آمیخته اند.خاقانی .
-
غصه خوری
لغتنامه دهخدا
غصه خوری . [ غ ُص ْ ص َ / ص ِ خوَ / خ ُ ] (حامص مرکب ) غمخواری .- غصه خوری کسی را کردن ؛ غم او را خوردن . تحسر.
-
غصه دار
لغتنامه دهخدا
غصه دار. [ غ ُص ْ ص َ / ص ِ ] (نف مرکب )مغموم و مهموم ، و دم فروبسته از اندوه و خشم و قهر. (ناظم الاطباء). غمناک . اندوهگین . رجوع به غصه شود.