غطیملغتنامه دهخداغطیم . [ غ َ ] (ع ص ) صاحب منتهی الارب گوید: غطیم کأمیر به معنی غِطَم ّ (دریای بزرگ بسیارآب ) است . و این لغت در فرهنگها دیده نشد، جز اینکه در تاج العروس غِطْیَم ّ به معنی مذکور آمده و صواب همان است . رجوع به غِطْیَم ّ شود.
غطیملغتنامه دهخداغطیم . [ غ ِی َم م ] (ع ص ) دریای بزرگ . (تاج العروس ). رجوع به غَطیم شود. || عدد غطیم ؛ بسیار : وسط من حنظله الاسطماوالعدد الغطامطالغطیما.؟(از تاج العروس ).
غیطملغتنامه دهخداغیطم . [ غ َ طَم م ] (ع ص ) شیر غلیظ و سخت . لبن خاثر. (اقرب الموارد). شیر خفته و دفزک . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ظاهراً مراد شیر مانده است که غلیظ شده باشد.
غثملغتنامه دهخداغثم . [ غ َ ] (ع مص ) به یک بار مال نیکو و جید دادن کسی را: غثم له غثماً. (منتهی الارب ).
غتیملغتنامه دهخداغتیم . [ غ ُ ت َ ] (ع اِ) حیاض غُتیم ؛ کنایه از مرگ . (منتهی الارب ). لقب الموت ، و فی المثل : «اورَدَه حیاض غتیم ». (اقرب الموارد).
غتملغتنامه دهخداغتم . [ غ َ ] (ع اِمص ) سختی گرمای دم گیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) . سختی گرمای نفس گیر. (ناظم الاطباء).