غوغاطلبیلغتنامه دهخداغوغاطلبی . [ غ َ / غُو طَ ل َ ] (حامص مرکب ) عمل شخصی غوغاطلب . فتنه جویی . فتنه گری . رجوع به غوغا و غوغاطلب شود.
حادثهجوییفرهنگ مترادف و متضادفتنهانگیزی، فتنهجویی، ماجراجویی، ماجراطلبی، واقعهطلبی، غوغاطلبی، مخاطرهجویی، مخاطرهطلبی
مفسدهجوییفرهنگ مترادف و متضادآشوبطلبی، غوغاطلبی، تبهکاری، فتنهانگیزی، فتنهگری، فساد، هیاهوطلبی ≠ مصلحتاندیشی
ماجراجوییفرهنگ مترادف و متضاد۱. آشوبطلبی، بلواجویی، شرطلبی، فتنهجویی، غوغاطلبی ۲. حادثهجویی، واقعهطلبی
ماجراطلبیفرهنگ مترادف و متضاد۱. ماجراجویی، آشوبطلبی، غوغاطلبی، بلواطلبی ۲. حادثهجویی، واقعهطلبی ≠ سلامتطلبی