غولیتلغتنامه دهخداغولیت . (اِخ ) فم الواد. شهری و بندری در تونس است و 5000 تن سکنه دارد. رجوع به گولت و اعلام المنجد شود.
غولیاتلغتنامه دهخداغولیات . [ غ ُ ] (اِخ ) تلفظ ترکی نام اروپایی گلیاث یعنی جالوت . رجوع به همین اسم و قاموس الاعلام ترکی شود.
غالطلغتنامه دهخداغالط. [ ل ِ ] (ع ص ) خطاکننده . خطاکار. غلطکار. غلط مخصوص به منطق و غلت در حساب است و اسم فاعل آن غالط است . (از قطر المحیط). و رجوع به غلط شود.
غلط غلوطفرهنگ فارسی معین( ~. غُ) [ ازع . ] (عا.) 1 - (ص مر.) پر غلط ، بسیار غلط . 2 - (ق مر.) با غلط بسیار.
مشغولیتلغتنامه دهخدامشغولیت . [ م َ لی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ، اِ) مشغول بودن . اشتغال . سرگرمی . ج ، مشغولیات .
مشغولیتفرهنگ فارسی معین(مَ یَّ) [ ازع . ] 1 - (مص جع .) مشغول شدن ، اشتغال . 2 - (اِ.) سرگرمی . ج . مشغولیت .