غویریلغتنامه دهخداغویری . [ غ ُ وَ ] (اِخ ) ابوالحسین . شاعر عرب و از خاصان صاحب بن عباد بود. اشعاری بسیار سروده است و شعر او چندان مطبوع نیست . رجوع به یتیمة الدهر ثعالبی ج 3 ص 161 شود.
غوریلغتنامه دهخداغوری . (اِخ ) (امیر...) ابن غیاث الدین . او پسر کوچک ملک غیاث الدین پیرعلی بود. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 صص 433 - 434 شود.
غورگیلغتنامه دهخداغورگی . [ رَ / رِ ] (حامص ) کالی و نارسیدگی میوه ها. (ناظم الاطباء). غوره بودن . نارس بودن انگور و خرما. رجوع به غوره شود.- درغورگی مویز شدن ؛ کنایه از نرسیدن به مراد و ضایع شدن . ناامید شدن و از زندگی برخوردار نش
غوریلغتنامه دهخداغوری . (اِخ ) محمدبن سام بن حسین . ملقب به غیاث الدین و مکنی به ابوالفتح . رجوع به غیاث الدین غوری محمدبن سام و تاریخ گزیده چ لندن ص 406، 408، 410، <span class="hl" dir="ltr"
غوریلغتنامه دهخداغوری . (اِخ ) مکنی به ابوجعفر. وی از جانب عمرواللیث به حکومت مرو گماشته شده بود. رجوع به احوال و اشعار رودکی تألیف سعید نفیسی ج 1 ص 396 شود.
غوریلغتنامه دهخداغوری . [ ] (اِخ ) حسین بن خرمین غوری . سلطان و صاحب هرات در حدود قرن هفتم هجری بود. شیخ فخرالدین بن خطیب از شهر بامیان نزد او آمد و مورد اکرام قرار گرفت . رجوع به عیون الانباء ج 2 ص 24 و <span class="hl" dir=