غسکفرهنگ فارسی عمیدساس: ◻︎ مدتی شد که چنین شیر خود از بیم غسک / اندراین سمج ز خواب و خور و آرام جداست (مسعودسعد: ۸۵).
غسقلغتنامه دهخداغسق . [ غ َ ] (ع مص ) باران ریزه باریدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). غَسَقان . (منتهی الارب ). || غسق لبن ؛ ریزان گردیدن شیر از پستان . نیک تاریک شدن شب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سخت تاریک شدن شب . (اقرب الموارد). غَسَق . غَسَقان . (منتهی الارب ). || غسق جراحت ؛ دویدن زردا
غشقلغتنامه دهخداغشق . [ غ َ ] (ع مص ) نرم کوفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). غشق بر گوشت و هر چیز نرم ، زدن آن . (قاموس از اقرب الموارد).