غزلغتنامه دهخداغز. [ غ ُ ] (اِخ ) نام محلی است . (فهرست ولف ). ظاهراً مسکن طوایف غز است . رجوع به غز شود : الا نان و غز گشت پرداخته شد آن پادشاهی همه ساخته .فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 5 ص <span class="hl
ابن غزلغتنامه دهخداابن غز. [ اِ ن ُ غ ُ ] (اِخ ) یکی از ترکان غز : نان و آش و شیر آن هر هفت بزخورد آن بوقحط عوج ابن غز. مولوی .و رجوع به عوج بن عوق شود.
غزیلغتنامه دهخداغزی . [ غ ُزْ زی / غ ُ ] (ص نسبی ) منسوب به غز (طایفه ای ). واحد غز؛ یعنی یک تن غز که گروهی از ترکان باشند. (از ناظم الاطباء). رجوع به غز شود : به راه ترکی مانا که خوبتر گویی تو شعر ترکی برخوان مراو شعر غزی .<b
لُغُزگویش گنابادی در گویش گنابادی یعنی کُرکُری خواندن ، هارت و پوت ، ادعا کردن توخالی و بی پایه و عمل