غیطانلغتنامه دهخداغیطان . (ع اِ) ج ِ غائط. (منتهی الارب ). ج ِ غائط مانند جان ّ. (از تاج العروس ).رجوع به غائط شود. || ج ِ غَوط، مانند ثورو ثیران . (از تاج العروس ). رجوع به غَوط شود. || ج ِ غَیط. (دزی ج 2 ص 235). رجوع به غیط
غیتانلغتنامه دهخداغیتان . [ غ َ ] (ع اِ) صاحب اقرب الموارد گوید:نوعی ماهی است ، و فریتاگ این لغت را از کتابی در وصف حیوان نقل کرده است و من آن را ندیده ام - انتهی .
غثیانلغتنامه دهخداغثیان . [ غ َ ث َ ] (ع مص ) شوریدن دل . (منتهی الارب ). شوریدن دل یعنی تقاضای طبیعت بر قی بی حرکت . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). قی . شکوفه . (برهان قاطع ذیل منش گردا). جوشیدن دل . ورگشتن دل . (مقدمةالادب زمخشری ). منش گردا. (مهذب الاسماء) (برهان قاطع). منش بگردیدن از چیزی که ط
غیطلغتنامه دهخداغیط. [ غ َ ] (ع مص ) فروشدن در چیزی و درآمدن و پوشیده و ناپدید گردیدن . درآمدن چیزی در چیزی . (منتهی الارب ). داخل شدن . غَوط. || (اِ) بستان . باغ . (از اقرب الموارد). باغ . باغ میوه . ج ، غیطان . (دزی ج 2 ص 235</sp
اغواطلغتنامه دهخدااغواط. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ غائِط، زمین مغاک پست فراخ و نشیب که در آن کسی در کمین تواند نشست . (آنندراج ). ج ِ غائط، زمین مغاک پست فراخ . (از منتهی الارب )(ناظم الاطباء). غِیاط. غیطان . غوط. (منتهی الارب ).
غوطةلغتنامه دهخداغوطة. [ طَ ] (ع اِ) زمین پست هموار. ج ، غیطان ، اَغواط. ابن اعرابی گوید: غوطه جای فراهم شدن گیاه است ، و ابن شمیل گوید: گودالی که در زمین هموار و پست باشد. (ازمعجم البلدان ). || (معرب ، اِ) نقرس . وجعالمفاصل . (دزی ج 2 ص <span class="hl" dir=
غوطلغتنامه دهخداغوط. [ غ َ ] (ع مص ) کندن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). غوط حفره ؛ کندن آن . (از اقرب الموارد). || درآمدن چیزی در چیزی . (منتهی الارب ). داخل شدن . فرورفتن .یقال : هذا رمل تغوط فیه الاقدام . غَیط. || غوط انساع دابه ؛ چسبیدن دوال و تنگ چارپا به شکم وی و فرورفتن در آن . غاط انسا
غائطلغتنامه دهخداغائط. [ ءِ ] (ع ص ) زمین فراخ نشیب . (مهذب الاسماء). زمین مغاک . زمین هموار. زمین مغاک پست فراخ . (منتهی الارب ). زمین پست . || (اِ) حدث مردم . (مهذب الاسماء). پلیدی . پلیدی آدمی . گوه . گه . نجاست . (بحرالفضائل ).چمین (شاش و بول ). (از برهان ). براز. حدث . عاذر. عاذرة. عذرة.