غل غل جوشیدنلغتنامه دهخداغل غل جوشیدن . [ غ ُ غ ُ دَ ] (مص مرکب ) جوشیدن با غلغل . جوشیدن با آواز. رجوع به غُلغُل شود.
غل غل خوردنلغتنامه دهخداغل غل خوردن . [ غ ِ غ ِ خوَرْ / خُرْ دَ] (مص مرکب ) غلطیدن چیزی مدور و جز آن . غل خوردن .
غیللغتنامه دهخداغیل . [ غ ُ ی ُ ] (ع ص ) ابل غیل ؛ شتران بسیار یا شتران فربه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). همچنین است بقر غیل . (از منتهی الارب ).
غیوللغتنامه دهخداغیول . [ غ ُ ] (ع اِ) ج ِ غیل . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). رجوع به غیل شود.
غیاللغتنامه دهخداغیال . [ غ َی ْ یا ] (ع ص ) زن بسیار شیردهنده . صیغه ٔ مبالغه از غَیل . (از اقرب الموارد). رجوع به غیل شود. || (اِ) شیر بیشه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شیر را گویند بسبب آنکه در غیل (جای بسیار درخت ) باشد. (از اقرب الموارد).