فاتورلغتنامه دهخدافاتور. (ع ص ) آب فرونشسته از جوش . (منتهی الارب ). آب نیمگرم . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).
فاثورلغتنامه دهخدافاثور. (اِخ ) نام موضعی است در نجد، و نام آن در اشعار لبید و ابن مقبل آمده است . (از معجم البلدان ).
فاثورلغتنامه دهخدافاثور. (ع اِ) تشت یا تشتخان یا خوان ، از سنگ رخام یا از سیم یا زر. (منتهی الارب ). در نزد عامه به طشتخان معروف است . گویند: وی واسعالفاثور است . (از اقرب الموارد). || گرده ٔ آفتاب . (منتهی الارب ). قرص خورشید. گویند: انجلی فاثور عین الشمس . (اقرب الموارد). || کاسه ٔ بزرگ و پا
فاترلغتنامه دهخدافاتر. [ ت ِ ] (ع ص ) سست . زبون . ناتوان . || آب فاتر؛ آب نیمگرم . || خاطر فاتر؛ هوش کند و کم ادراک . (ناظم الاطباء). || طَرْف فاتر؛ چشمی که حدت نظر نداشته باشد. (از اقرب الموارد). رجوع به فترت شود.
فاتوریدنلغتنامه دهخدافاتوریدن . [ دَ ] (مص مرکب ) توریدن . بمعنی رم کردن و دوررفتن . فاتولیدن . ریشه اش در سنسکریت «تورا» بمعنی تند رفتن و دور رفتن و «فا» مزید مقدم (پیشاوند) است . (فرهنگ نظام ). به یک طرف نگه داشتن . || حذر کردن . || ترسناک شدن . || برطرف کردن . (ناظم الاطباء).
فاتورةدیکشنری عربی به فارسینوک , منقار , نوعي شمشير پهن , نوک بنوک هم زدن (چون کبوتران) , لا يحه قانوني , قبض , صورتحساب , برات , سند , اسکناس , صورتحساب دادن , فاکتور , صورت حساب , سياهه , صورت , صورت کردن , فاکتور نوشتن
فاتوریدنفرهنگ فارسی معین(تُ دَ)(مص ل .) = فاتولیدن : 1 - دور شدن ، حذر کردن ، دوری گزیدن . 2 - رمیدن .
فاتوریدنلغتنامه دهخدافاتوریدن . [ دَ ] (مص مرکب ) توریدن . بمعنی رم کردن و دوررفتن . فاتولیدن . ریشه اش در سنسکریت «تورا» بمعنی تند رفتن و دور رفتن و «فا» مزید مقدم (پیشاوند) است . (فرهنگ نظام ). به یک طرف نگه داشتن . || حذر کردن . || ترسناک شدن . || برطرف کردن . (ناظم الاطباء).
فاتورةدیکشنری عربی به فارسینوک , منقار , نوعي شمشير پهن , نوک بنوک هم زدن (چون کبوتران) , لا يحه قانوني , قبض , صورتحساب , برات , سند , اسکناس , صورتحساب دادن , فاکتور , صورت حساب , سياهه , صورت , صورت کردن , فاکتور نوشتن
فاتوریدنفرهنگ فارسی معین(تُ دَ)(مص ل .) = فاتولیدن : 1 - دور شدن ، حذر کردن ، دوری گزیدن . 2 - رمیدن .