فرغیشلغتنامه دهخدافرغیش . [ ف َ ] (ص ) کهنه و فرسوده . (برهان ) : نکنم یاد ز تاراج و نیندیشم زآنک مرکبم بود خر لنگ و لباسم فرغیش . امیرمعزی .|| (اِ) پوستین که از کهنگی موی گریبان و دامن و سرهای آستین آن ریخته باشد و بعضی گویند پوستی
فرغیشفرهنگ فارسی عمیدکهنه؛ فرسوده: ◻︎ نکنم یاد ز تاراج و نیندیشم زآنک / موکبم بود خر لنگ و لباسم فرغیش (امیرمعزی: ۳۷۸).