فاعللغتنامه دهخدافاعل . [ ع ِ ] (ع ص ، اِ) کننده ٔ کار. عمل کننده .ج ، فاعلون ، فَعَلة. (از اقرب الموارد) : تویی وهاب مال و جز تو واهب تویی فعال جود و جز تو فاعل . منوچهری .|| (اصطلاح نحو) آنچه فعل یا شبه فعل را به آن نسبت دهند. (ت
فاعلفرهنگ فارسی عمید۱. بهجاآورنده؛ کُنندۀ کاری.۲. (اسم) (ادبی) در دستور زبان، کلمهای که انجام فعل به آن نسبت داده میشود.۳. (اسم، صفت) [مقابلِ مفعول] انجامدهندۀ عمل جنسی با دیگری.⟨ فاعل بالجبر: (فلسفه) آنکه فعل او از روی آگاهی و اختیار است.⟨ فاعل مختار: [مقابلِ فاعل بالجبر] آن که
توانائیلغتنامه دهخداتوانائی . [ ت ُ / ت َ ] (حامص ) نیرومندی . اقتدار. قدرت . (فرهنگ فارسی معین ). قوت و قدرت و زور و دست . (ناظم الاطباء). طاقت . (دهار). مقدرت . تیو. تاب . توان . طاقت . وسع. جُهد. مجهود. قدرت . اقتدار. استطاعت . خلاف ناتوانی ، و با داشتن و داد
اسپینزالغتنامه دهخدااسپینزا. [ اِ ن ُ ] (اِخ ) اسپینوزا. باروخ . فیلسوف هلاندی ، مولد آمستردام 1632 م . وی از خانواده ای یهودی و متمول بود و علوم عالیه و زبانهای قدیم و مخصوصاً عبری را بیاموخت و در ملل و نحل ، سیاست و نقدآئین یهود تبحر یافت . وی فریفته ٔ فلسفه ٔ
فاعللغتنامه دهخدافاعل . [ ع ِ ] (ع ص ، اِ) کننده ٔ کار. عمل کننده .ج ، فاعلون ، فَعَلة. (از اقرب الموارد) : تویی وهاب مال و جز تو واهب تویی فعال جود و جز تو فاعل . منوچهری .|| (اصطلاح نحو) آنچه فعل یا شبه فعل را به آن نسبت دهند. (ت
فاعلفرهنگ فارسی عمید۱. بهجاآورنده؛ کُنندۀ کاری.۲. (اسم) (ادبی) در دستور زبان، کلمهای که انجام فعل به آن نسبت داده میشود.۳. (اسم، صفت) [مقابلِ مفعول] انجامدهندۀ عمل جنسی با دیگری.⟨ فاعل بالجبر: (فلسفه) آنکه فعل او از روی آگاهی و اختیار است.⟨ فاعل مختار: [مقابلِ فاعل بالجبر] آن که
حرف فاعللغتنامه دهخداحرف فاعل . [ ح َ ف ِ ع ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پساوند صفت فاعلی . شمس قیس گوید: کاف و الف و راء است که در اواخر افعال معنی فاعلیت دهد، چنانکه کردگار و آفریدگار و آموزگار ودر اواخر اسماء و صفات معنی نعت دهد، چنانکه سازگارو کامگار و آموختگار و نزدیک بدین معنی یادگار و روزگ
فاعللغتنامه دهخدافاعل . [ ع ِ ] (ع ص ، اِ) کننده ٔ کار. عمل کننده .ج ، فاعلون ، فَعَلة. (از اقرب الموارد) : تویی وهاب مال و جز تو واهب تویی فعال جود و جز تو فاعل . منوچهری .|| (اصطلاح نحو) آنچه فعل یا شبه فعل را به آن نسبت دهند. (ت
اسم فاعللغتنامه دهخدااسم فاعل . [ اِ م ِ ع ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) در نزد نحویان اسم مشتقی را گویند که بر چیزی اطلاق گردد که فعل از آن سرزده باشد. و بااین تعریف همه ٔ صفات مشبهة و تفضیل و مبالغه خارج میشود. رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود. سیوطی در البهجة المرضیة فی شرح الالفیة گوید: اسم فا
تفاعللغتنامه دهخداتفاعل . [ ت َ ع ُ ] (ع اِ) یکی از ده باب ثلاثی مزیدفیه . این باب بمعانی زیر آید. مشارکت . مطاوعة فاعَلَه اظهار آنچه در باطن نیست مانند تمارض . وقوع تدریجی فعل بمعنی فعل مجرد.