فاقتلغتنامه دهخدافاقت . [ ق َ ] (ع اِمص ) فاقة. فقر وبینوائی : اهل مکنت به فقر و فاقت ممتحن گشتند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 4). رجوع به فاقه شود.
فاقدلغتنامه دهخدافاقد. [ ق ِ ] (ع ص ) آنکه چیزی یا کسی از دست او رفته باشد. (اقرب الموارد). مقابل واجد.- فاقد چیزی بودن ؛ نداشتن آن . (یادداشت بخط مؤلف ).|| زن شوی یا پسر گم کرده . زن شوی یا پسر مرده . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || گاو ماده که بچه اش را د
فاقدفرهنگ فارسی عمید۱. [مقابلِ واجد] آنکه یا آنچه چیزی را ندارد؛ محروم؛ بینصیب.۲. [قدیمی] ویژگی زنی که شوهر یا فرزند خود را از دست داده.
تجزیۀ دوگانهdouble articulation 1, duality, duality of structure, duality of patterningواژههای مصوب فرهنگستانتجزیۀ عناصر زبان به دو سطح واحدهای معنیدار یا تکواژ و واحدهای فاقد معنی یا واج
تحققیلغتنامه دهخداتحققی . [ت َ ح َق ْ ق ُ ] (ص نسبی ) (فلسفه ٔ...) فلسفه ای مبتنی بر امور ثابته . در لسان فلسفه اصطلاح تحققی در دو معنی عام و خاص اطلاق میشود:1 - معنی عام . معنی عام این کلمه به عصر تجربه میرسد، به عصری که بهیچوجه تفکر ماوراءالطبیعی مورد تو
باطللغتنامه دهخداباطل . [ طِ ] (ع ص ) مقابل حق . (تاج العروس ) (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). ج ، اباطیل . دروغ . نادرست . (مهذب الاسماء) (لغات قرآن جرجانی ). خُزَعبیل . (منتهی الارب ). خزعبل . (منتهی الارب ). چیزی که پس ازتفحص و تحقیق دانسته شود که حقیقت و ثباتی ندارد.قال اﷲ تعالی : لاتل
فاقدلغتنامه دهخدافاقد. [ ق ِ ] (ع ص ) آنکه چیزی یا کسی از دست او رفته باشد. (اقرب الموارد). مقابل واجد.- فاقد چیزی بودن ؛ نداشتن آن . (یادداشت بخط مؤلف ).|| زن شوی یا پسر گم کرده . زن شوی یا پسر مرده . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || گاو ماده که بچه اش را د
فاقدفرهنگ فارسی عمید۱. [مقابلِ واجد] آنکه یا آنچه چیزی را ندارد؛ محروم؛ بینصیب.۲. [قدیمی] ویژگی زنی که شوهر یا فرزند خود را از دست داده.
متفاقدلغتنامه دهخدامتفاقد. [ م ُ ت َ ق ِ ] (ع ص ) یکدیگر را جوینده و تفحص کننده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). || یکدیگر را گم کننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تفاقد شود.
فاقدلغتنامه دهخدافاقد. [ ق ِ ] (ع ص ) آنکه چیزی یا کسی از دست او رفته باشد. (اقرب الموارد). مقابل واجد.- فاقد چیزی بودن ؛ نداشتن آن . (یادداشت بخط مؤلف ).|| زن شوی یا پسر گم کرده . زن شوی یا پسر مرده . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || گاو ماده که بچه اش را د
تفاقدلغتنامه دهخداتفاقد. [ ت َ ق ُ ] (ع مص ) یکدیگر را گم کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
فاقدفرهنگ فارسی عمید۱. [مقابلِ واجد] آنکه یا آنچه چیزی را ندارد؛ محروم؛ بینصیب.۲. [قدیمی] ویژگی زنی که شوهر یا فرزند خود را از دست داده.