فانیدنلغتنامه دهخدافانیدن . [ دَ ] (مص ) تصفیه ٔ شکر نمودن و پالودن آن را. (آنندراج ). رجوع به پانیدن شود.
روفانیدنلغتنامه دهخداروفانیدن . [ دَ ] (مص ) پاک کردن دندانها و خلال کردن . (ناظم الاطباء). پاک نمودن دندان . (آنندراج ).
سلفانیدنلغتنامه دهخداسلفانیدن . [ س ُ دَ ] (مص ) سرفانیدن . (آنندراج ). سرفه کنانیدن و سبب سرفه کردن شدن . (ناظم الاطباء).
شکافانیدنلغتنامه دهخداشکافانیدن .[ ش ِ / ش َ دَ ] (مص ) شکافاندن . شکافتن فرمودن و چاک زدن کنانیدن . (ناظم الاطباء). شکافتن . شق کردن . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به شکافتن و شکافاندن شود.
شکفانیدنلغتنامه دهخداشکفانیدن . [ ش ِ ک ُ دَ ] (مص ) شکفاندن : چنان در جادوی او بود استادکه لاله بشکفانیدی ز پولاد. (ویس و رامین ).رجوع به شکفاندن شود.