فایتنلغتنامه دهخدافایتن . [ ت ُ ] (روسی ، اِ) نوعی درشکه ، و درتداول شهرهای شمال ایران فایتون مطلق درشکه است . ازروسی به فارسی آمده است . (از یادداشت بخط مؤلف ).
فاتنلغتنامه دهخدافاتن . [ ت ِ ] (ع ص ، اِ) فتنه انگیز. در فتنه اندازنده . || کسی که اراده ٔ فجور با زنان کند. (ناظم الاطباء): قلب فاتن ؛ دلی که مفتون زنان شده باشد. || دیو. (منتهی الارب ). شیطان . || گمراه کننده . || دزد. ج ، فتان . (اقرب الموارد).
فاطنلغتنامه دهخدافاطن . [ طِ ] (ع ص ) زیرک . (از اقرب الموارد). زیرک و دانا. (غیاث ) (آنندراج ) : پیش اهل دل ادب بر باطن است زآنکه دلْشان بر سرائر فاطن است .مولوی .
فاتنفرهنگ فارسی معین(تِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - فتنه انگیزنده . 2 - کسی که ارادة فجور با زنان کند. 3 - گمراه کننده . 4 - شیطان .