فایش القبطیلغتنامه دهخدافایش القبطی . [ ی ِ شُل ْ ق ُ ] (ع اِمرکب ) باقلای قبطی . (حکیم مؤمن ). صحیح آن فابش است و با یاء خطای نساخ است . رجوع به فابس و فابش شود.
فاز پراکندهdisperse phase, dispersed phaseواژههای مصوب فرهنگستانفازی از یک سامانه، شامل ذرات یا قطرات مادهای که در فاز دیگر پراکنده میشود
قاعدۀ فازphase rule, Gibbs phase ruleواژههای مصوب فرهنگستانبرای هر سامانۀ تعادلی رابطۀ P + F = C + 2 برقرار است که در آن P تعداد فازهای مجزا و C تعداد اجزا و F درجۀ آزادی سامانه باشد
ولتاژ فازphase voltage, phase-element voltageواژههای مصوب فرهنگستانولتاژ بین دو سر یک عنصر فاز (phase element)
تبدیل فازphase transformation1واژههای مصوب فرهنگستانتبدیلی در نظریة میدان و مکانیک کوانتومی که با ضرب کردن تابع موج یک سامانه در تابعی نمایی حاصل میشود
ذوفایشلغتنامه دهخداذوفایش . [ ی ِ ] (اِخ ) یزید. مکنی به ابی سلامة ازبنویحصب . یکی از اذواء یمن . و این همان ابو سلامه است که اعشی در قصائد خویش او را میستاید. (المرصع).