پیفانجلغتنامه دهخداپیفانج . [ن َ ] (اِخ ) دهی از دهستان جلگه افشار بخش اسدآباد شهرستان همدان . واقع در 23 هزارگزی باختر قصبه ٔ اسدآباد و 2 هزارگزی شوسه ٔ اسدآباد به کنگاور. جلگه ، سردسیر، دارای 390</s
فانسلغتنامه دهخدافانس . [ ن ِ ] (اِخ ) یکی از دلیران شهر هالیکارناس که در شرح لشکرکشی کمبوجیه به مصر نام او آمده است . (از ایران باستان پیرنیا ج 1 ص 486).
فونش آبادلغتنامه دهخدافونش آباد. [ ن ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش ابهر شهرستان زنجان که دارای 602 تن سکنه است . آب آن از رودخانه ٔ ابهر و قنات . محصول عمده اش غله ،بنشن و میوه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
فنجلغتنامه دهخدافنج . [ ف ُ ن ُ ] (ع اِ) کسانی که محبت آنها را ناخوش دارند. (منتهی الارب ). الثقلاء. (اقرب الموارد).