فجحلغتنامه دهخدافجح . [ ف َ ج َ ] (ع مص ) گشودن دو پای هنگام راه رفتن ، و این زشت تر از فحج است . (اقرب الموارد). رجوع به فَج ّ و فحج شود.
مرز فازهاphase boundary2واژههای مصوب فرهنگستانمرز مشترک میان دو یا چند فاز از ماده، مانند گاز و مایع یا دو مایع مخلوط ناشونده
تعادل فازیphase equilibriaواژههای مصوب فرهنگستانارتباط تعادلی بین فازهای مختلف یک مادۀ شیمیایی در فشار و دما و ترکیببندیهای مختلف