ممازجةلغتنامه دهخداممازجة. [ م ُ زَ ج َ ] (ع مص ) با هم نازیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بهم فخرکردن . || آمیزش نمودن . (از اقرب الموارد). مخالطت کردن . (منتهی الارب ). رجوع به ممازجت شود.
تفاخردیکشنری عربی به فارسیخرده الماسي که براي شيشه بري بکار رود , لا ف , مباهات , باليدن , خودستايي کردن , سخن اغراق اميز گفتن , به رخ کشيدن , رجز خواندن , لا ف زدن , فخرکردن , باتکبر راه رفتن , بادکردن
بالیدنلغتنامه دهخدابالیدن . [ دَ ] (مص ) نشو و نما و فزونی اندامها باشد از همه سو. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). نمو کردن . (ناظم الاطباء). دراز شدن چنانکه در گیاه و امثال آن . نشاء. (ترجمان القرآن ). بالش . نشو و نما. (از ذخیره ٔ خوارزمشاهی ) (فرهنگ نظام ). گوالیدن . رشد. رستن . روییدن .(فرهنگ اسدی )