فراخواندنلغتنامه دهخدافراخواندن . [ ف َ خوا / خا دَ ] (مص مرکب ) احضار. گفتن که برگردد. (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به فرا شود.
فراخواندندیکشنری فارسی به انگلیسیbeckon, call, convene, convoke, draft, elicit, hail, invite, invoke, muster, recall
احضاریهلغتنامه دهخدااحضاریه . [ اِ ری ی َ / ی ِ ] (از ع ، اِ) نامه ای که قاضی بدان مدعی علیه را فراخواند.
پیششرطیشدگی حسیsensory preconditioningواژههای مصوب فرهنگستانشکلی از شرطیشدگی پاولفی که در آن ابتدا دو محرک خنثی(الف و ب) جفت میشود (pairing) و سپس محرک نخست (الف) با محرکی غیرشرطی جفت میشود؛ چنانچه محرک دوم (ب) پاسخی را فراخواند، فرایند مورد نظر صورت گرفته است
عمرو ازدیلغتنامه دهخداعمروازدی . [ ع َ رِ اَ ] (اِخ ) ابن لُحَی ّبن حارثةبن عمروبن مزیقیاء ازدی . از ملوک عرب در عهد جاهلیت .وی نخستین کسی است که دین ابراهیم (ع ) را تغییر دادو اصنامی از بلقاء شام به حجاز آورد و آنها را در کعبه قرار داد و اعراب را به پرستش آنها فراخواند. ظاهراً او در اوایل قرن سوم
فراخواندنلغتنامه دهخدافراخواندن . [ ف َ خوا / خا دَ ] (مص مرکب ) احضار. گفتن که برگردد. (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به فرا شود.
فراخواندندیکشنری فارسی به انگلیسیbeckon, call, convene, convoke, draft, elicit, hail, invite, invoke, muster, recall