فراریجلغتنامه دهخدافراریج . [ ف َ] (ع اِ) ج ِ فُرّوج که بچه ٔ دجاج باشد. (فهرست مخزن الادویه ). ج ِ فرّوج [ ف ُ / ف َ ] . (اقرب الموارد).
فرارشلغتنامه دهخدافرارش . [ ف َ رِ ] (اِخ ) نام فرشته ٔ رب النوع اسب است . (انجمن آرا). فرشته ای که رب النوع اسب است . (فرهنگ دساتیر). از برساخته های فرقه ٔ آذرکیوان .
فراپیرشoveragingواژههای مصوب فرهنگستانپیرش در دما یا مدتزمانی فراتر از آنچه برای کسب خواص بیشینه یا بهینه لازم است
باد فروریزfall windواژههای مصوب فرهنگستانبادی که براثر چگالی زیاد و دمای کم هوا در فروشیب شتاب میگیرد
فروجةلغتنامه دهخدافروجة. [ ف َرْ رو ج َ ] (ع اِ) جوزه ٔ مرغ ، یعنی بچه ٔ ماکیان . (غیاث ). واحد فروج و فراریج . (اقرب الموارد). رجوع به فروج و فراریج شود.
فروجلغتنامه دهخدافروج . [ ف ُرْ رو ] (ع اِ) جوجه ٔ ماکیان است . (فهرست مخزن الادویه ). جوجه ٔ ماکیان . ج ، فراریج . (اقرب الموارد).