فرازشدیکشنری فارسی به انگلیسیascendancy, ascendency, ascension, ascent, preferment, promotion, raise, sublimation
فروزشلغتنامه دهخدافروزش . [ ف ُ زِ ] (اِمص ) فروز. روشنی : ز قیصر بپرسید و پوزش گرفت بر آن رومیان بر فروزش گرفت . فردوسی .چو از تاج دارا فروزش گرفت همای اندر آن کار پوزش گرفت .فردوسی .
نمای فرازشانهover-the-shoulder shot, OSSواژههای مصوب فرهنگستاننمایی از پشت بازیگر که معمولاً شامل بخشی از سر و شانۀ اوست و فرد روبهرو یا آنچه را در مقابل بازیگر قرار دارد، نشان میدهد
ارغابفرهنگ فارسی عمیدجوی آب؛ جوی؛ رود: ◻︎ فرازش پر از خون چو کوه طبرخون / نشیبش ز اشکم چو ارغاب و آغر (عمعق: لغتنامه: ارغاب).
آغرلغتنامه دهخداآغر. [ غ َ ] (اِ) خشک رود که سیلاب از آن قطع شده و جاجا آب ایستاده بود : فرازش پر از خون چوکوه تبرخون نشیبش ز اشکم چو ارغاب و آغر.عمعق .
غرچه فریبلغتنامه دهخداغرچه فریب . [ غ َ چ َ / چ ِ ف ِ / ف ِ ] (نف مرکب ) آنکه غرچه (مخنث و نادان ) را فریبد. فریبنده ٔ غرچه : از فرازش نبرده سوی نشیب مگر این گنده پیر غرچه فریب .<p class="author
ارغاملغتنامه دهخداارغام . [ اَ ] (اِ) ارغا. (جهانگیری ). ارغاو. ارغاب . ارغاف . جوی آب : فرازش پر از خون چو کوه طبرخون نشیبش ز اشکم چو ارغام و آغر.عمعق (از جهانگیری ).
دلجلغتنامه دهخدادلج . [ ] (اِخ ) قلعه ای است بر بیست فرسنگی بلخ به کوهی که هشت فرسنگ دور آن کوه است و همه سنگ سیاه است و بر آنجا راه نیست و بر فرازش آب و گیاه بسیار است و جائی عظیم محکم است . (نزهة القلوب حمداﷲ مستوفی چ اروپا مقاله ٔ سوم ص 156).
افرازشواژهنامه آزاد|| بر بلندا ماندن، برفراز رفتن، اهتزار، بر بلندی بودن. (و در آنگاه که پرچم کشورم به افرازش در آمد، به خود بالیدم.)