فروجةلغتنامه دهخدافروجة. [ ف َرْ رو ج َ ] (ع اِ) جوزه ٔ مرغ ، یعنی بچه ٔ ماکیان . (غیاث ). واحد فروج و فراریج . (اقرب الموارد). رجوع به فروج و فراریج شود.
فروزهلغتنامه دهخدافروزه . [ ف ُ زِ ] (اِ) به معنی صفت که مقابل ذات است . چون فروز به معنی روشنی است و بروشنی چیزها شناخته شود، همچنین فروزه یعنی صفت معرف و شناسای حقیقت چیزها خواهد بود. (از انجمن آرا) (آنندراج )(از فرهنگ دساتیر). برساخته ٔ فرقه ٔ آذرکیوان است .
فروزةلغتنامه دهخدافروزة. [ ف َرْ وَ زَ ] (ع مص ) مردن و هلاک گردیدن . (منتهی الارب ). موت . (از اقرب الموارد).
اوهیةلغتنامه دهخدااوهیة. [ هَِی ْ ی َ ] (ع اِ) هوا. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || هوای میان اعلای کوه تا فرازگاه وادی . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).