فرامةلغتنامه دهخدافرامة. [ ف ِ م َ ] (ع اِ) لته که زنان در کُس گذارند. (منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد از لسان العرب ). لته ٔ حیض . (منتهی الارب ). رجوع به فِرام شود.
فرومایهلغتنامه دهخدافرومایه . [ ف ُ ی َ / ی ِ ] (ص مرکب ) بداصل . (برهان ). آنکه تبار و نسب عالی ندارد. پست . وضیع. مقابل گرانمایه . (یادداشت بخط مؤلف ) : بجای هر گرانمایه فرومایه نشانیده . رودکی .فرومای
فرومایهفرهنگ فارسی عمید۱. پست؛ ناکس؛ بدسرشت.۲. [قدیمی] فقیر؛ مفلس.۳. [قدیمی] بیفضلوهنر؛ نادان؛ کممایه: ◻︎ ندهد هوشمند روشنرٲی / به فرومایه کارهای خطیر (سعدی: ۱۶۰).۴. [قدیمی] بیارزش: ◻︎ بیت فرومایهٴ این منزحف / قافیهٴ هرزۀ آن شایگان (خاقانی: ۳۴۳).
فرومایهدیکشنری فارسی به انگلیسیabject, base, cad, caddish, decadent, dirty, effete, gross, ignoble, insignificant, low, lowbred, mean, menial, rogue, scamp, sordid, varlet, vile, villainous
افتراملغتنامه دهخداافترام . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) فرامه در کس داشتن و فرامه بالکسر که زنان در کس دارند یا لته ٔ حیض . (آنندراج ). فرامه درشرم نهادن . لته برداشتن زن . (یادداشت بخط مؤلف ).
فراملغتنامه دهخدافرام . [ ف ِ ] (ع اِ) دارویی که شرم زن را تنگ سازد. (منتهی الارب ). دارویی که زنان فرج خود را بدان تنگ کنند. (ناظم الاطباء). دوایی است که زنان برای تضییق فرج مستعمل دارند. (فهرست مخزن الادویه ). || لته ای است که زنان حمول سازندآن را یا در ایام حیض فرج را بدان آکنند. (منتهی ال
بی نمازیلغتنامه دهخدابی نمازی . [ ن َ ] (حامص مرکب ) حالت بی نماز. نماز نگزاردن . ترک صلوة. || کنایه از حیض آمدن زنان باشد. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (غیاث ) (سروری ) (رشیدی ). حیض و دشتان . (ناظم الاطباء). عادت ماهانه ٔ زن . (فرهنگ عامیانه ٔ جمالزاده ). قاعدگی زن . عادت . (فرهنگ فارسی معین
لتهلغتنامه دهخدالته . [ ل َت َ / ت ِ / ل َت ْ ت َ / ت ِ ] (اِ) کهنه . خرقه . پینه . قطعه ای از جامه ٔ کهن یا نو. ژنده . پاره ٔ جامه . (برهان ). فرام . فرامه . رُکو. رکوه . روکا. لجام (در معن