فرانسةلغتنامه دهخدافرانسة. [ ف َ ن ِ س َ ] (ع اِ) ج ِ فرناس که به معنی رئیس دهاقین است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
فرانسهلغتنامه دهخدافرانسه . [ ف َ س ِ ] (اِخ ) کشوری است که در آخرین قسمتهای غربی قاره ٔ اروپا بین 51 درجه و 9 دقیقه تا 42 درجه و 23 دقیقه ٔ عرض شمالی واقع است
فرانسهلغتنامه دهخدافرانسه . [ ف َ س ِ ] (فرانسوی ، اِ) نام زبانی است که مردم کشور فرانسه بدان گفتگو کنند. رجوع به فرانسه و فرانسوی شود.
فرانسویلغتنامه دهخدافرانسوی . [ ف َ س َ ] (ص نسبی ، اِ) منسوب به کشور فرانسه . اهل فرانسه . رجوع به فرانسه شود. || زبان مردم فرانسه . رجوع به فرانسه شود.
فرانسویفرهنگ فارسی عمید۱. از مردم فرانسه.۲. تهیهشده در فرانسه: عطرهای فرانسوی.۳. (اسم) زبانی از خانوادۀ زبانهای هندواروپایی که در فرانسه و بلژیک رایج است.۴. مربوط به فرانسه.
فرانسهلغتنامه دهخدافرانسه . [ ف َ س ِ ] (فرانسوی ، اِ) نام زبانی است که مردم کشور فرانسه بدان گفتگو کنند. رجوع به فرانسه و فرانسوی شود.