فراکندنلغتنامه دهخدافراکندن . [ ف َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کندن . حفر کردن . (یادداشت به خط مؤلف ). رجوع به فرا شود.
فروکندنلغتنامه دهخدافروکندن . [ ف ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کندن و ریختن . کشیدن و کندن . رجوع به فروکنده شود.