لغتنامه دهخدا
عزائم . [ ع َ ءِ ] (ع اِ) عزایم . ج ِ عزیمة. (اقرب الموارد) (دهار) (منتهی الارب ). رجوع به عزیمة شود. اراده ٔ قوی . قصد. آهنگ : عرفت اﷲ بفسخ العزائم و نقض الهمم (نهج البلاغه )؛ خداوند را از گسیختن اراده ها و تصمیمات و نقض کردن همت ها و قصدها شناخته ام