فرجلةلغتنامه دهخدافرجلة. [ ف َ ج َ ل َ] (ع مص ) پا از یکدیگر دور نهاده شتافتن . (منتهی الارب ). با شتاب و گشاده پای رفتن . (از اقرب الموارد).
فرزلةلغتنامه دهخدافرزلة. [ ف َ زَ ل َ ] (ع مص ) بندی کردن کسی را. (منتهی الارب ). در قید کردن . (اقرب الموارد).
کیفاشفت فرزلالغتنامه دهخداکیفاشفت فرزلا. [ ] (اِ مرکب )به سریانی مغناطیس را گویند . (از الجماهر ص 212). رجوع به همین مأخذ شود.