فرخشیدلغتنامه دهخدافرخشید. [ ف َ رَ ] (اِخ ) نام یکی از دروازه های ربض سمرقند بوده است . (المسالک و الممالک اصطخری ص 294). رجوع به فرخشی و فرخشا و فرخشان شود.
فرخشادلغتنامه دهخدافرخشاد. [ ف َرْ رُ ] (اِ) یا پدشخور، به معنی پیش خور و عنوان یکی از مناصب درباری در زمان ساسانیان است . فرخشاد عنوان پیشخدمت های سفره ٔ شاهی بوده است . (از ایران در زمان ساسانیان کریستن سن ترجمه ٔ رشیدیاسمی چ 2 ص 43
فراخاستupliftواژههای مصوب فرهنگستان1. حرکت یک ساختار به سمت بالا 2. پهنۀ ساختاری مرتفعی در پوسته که با حرکات صعودی که سنگها را به بالا میراند، تشکیل شده باشد
فرخشیدنلغتنامه دهخدافرخشیدن . [ ف َ خ َ دَ ] (مص ) رقص نمودن . (آنندراج از اشتینگاس ). فرخسیدن . رجوع به فرخسیدن شود.
دروازهلغتنامه دهخدادروازه . [ دَرْ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) ترجمه ٔ باب . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مطلق «در» در تداول : ز دروازه بیرون نهادند پای زبان بسته از گفته هر یک بجای . فردوسی .دروازه ٔ سرای از
فرخشیدنلغتنامه دهخدافرخشیدن . [ ف َ خ َ دَ ] (مص ) رقص نمودن . (آنندراج از اشتینگاس ). فرخسیدن . رجوع به فرخسیدن شود.