فراسیابلغتنامه دهخدافراسیاب . [ ف َ ] (اِ مرکب ) افراس ِ آب . حباب . شیشه مانندی که به سبب باریدن باران بر روی آب به هم میرسد. (برهان ).
فراسیابلغتنامه دهخدافراسیاب . [ ف َ ] (اِخ ) افراسیاب که پادشاه ترکستان بوده . (برهان ). افراسیاب پور پشنگ شاه ترکستان . (آنندراج ) (انجمن آرا) : غوغا کنیم یک تنه چون رستم و دریم درع فراسیاب به پیکان صبحگاه . خاقانی .گو دشمن اگر فراسی
فرسبلغتنامه دهخدافرسب . [ف َ رَ ] (اِ) فرسپ . در پهلوی فرسپ ، در اوستا فرسپات . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). شاه تیر و آن چوبی بزرگ باشد که بام خانه را بدان پوشند. (برهان ). درخت ستبر بود که بدو بام را بپوشانند. (اسدی ). بالار. شاخ که همان تیر بزرگ باشد. عارضه . حمال . دار ستبر که بدوبام را بپ